نقش والدین در خوشبختی فرزند معلول

شاید برای همه پدرها و مادرها این بدترین کابوس باشد که فرزند آنها بیمار باشد و تا مدتهای طولانی و گاه تا پایان عمر، مشکلات وی ادامه دار شود. تقریبا بدون هیچ استثنایی، هر فرزندی(اعم از کودک یا نوجوان) که به یک بیماری و معلولیت جدی مبتلا شده باشد مجبور است در زندگی روزمره اش تغییرهای زیادی ایجاد کند. 

اما خوشبختانه بچه ها معمولا انعطاف پذیر هستند و بیشتر آنها یاد می گیرند محدودیتهایی را که بیماری به آنها تحمیل می کند، بپذیرند، اما نه!  این مساله کار ساده ای هم نیست  و در طی این مسیر، فرزندان اضطراب و نگرانی هایی خواهند داشت. ولی با کمک والدین، قادر خواهند بود کارهایی را به اجرا دراورند که برای سازگاری او ضروری هستند، هر چند که ممکن است این کارها برای او خوشایند نباشد.

در جستجوی استقلال

«من دلم می خواهد بیشتر کارها راخودم بکنم. من نمی خواهم به امید پدر و مادر بنشینم که آنها از من مراقبت کنند. برای همین، این بیماری جدا ناامید کننده است انگار این معلولیت باعث می شود من در یک زندان انفرادی حبس باشم.»

فرزندان ما بعد از یک دوره سنی خاص یعنی با ورود به یک سال و نیمگی شروع به اعلام استقلال از والدین می کنند. هر قدر سن فرزندان بالاتر رود و خصوصا به دوران نوجوانی نزدیک تر شوند بیشتر تمایل دارند که بین خود و والدینشان فاصله ای ایجاد کنند. آنها از اتکای خود به پدرو مادرشان کم می کنند و با هم سن و سالهایشان ارتباطی قوی برقرار می کنند.

آنها از هر فرصتی که به دست می آورند  برای به دست آوردن استقلال تلاش می کنند و کم کم مثل افراد بزرگسال، احساس آزادی می کنند. اما اگر یک معلولیت و بیماری بخشی از زندگی آنها شده باشد، ممکن است تمام آن احساسات طبیعی، ناکام مانده باشد. این افراد ممکن است بیشتر اوقات زمین گیر باشند و مثل دوستانشان  و به آن شکلی که خود می خواهند، نتوانند در فعالیتهای اجتماعی شرکت کنند. ممکن است احساس کنند که محدودیتهای ناشی از این معلولیت، آنها را در دام خود اسیر کرده است. ممکن است شدیدا احساس کنند تسلطی بر گذشته و آینده خود ندارند و سرنوشت آنها در دست افراد دیگری است.

اگر در برنامه ریزی هایتان، قدری وقت برای زندگی زناشویی تان کنار بگذارید می توانید پدر و مادر بهتری هم باشید و بیشتر می توانید به فرزند معلولتان، عشق و محبت و حمایتی را که نیاز دارد، اعطا کنید

واکنش شما در مقابل او چگونه باید باشد؟

با در نظر گرفتن محدودیتهایی که معلولیت فرزند به او تحمیل می کند، او نیاز دارد که در حد امکان، در مدرسه، با دوستانش و در محیط خانه از یک زندگی طبیعی برخوردار باشد. هر وقت که مقدور بود، نیاز او را برای استقلال و خودمختاری برآورده کنید، بگذارید تا حدی بر زندگی خود تسلط داشته باشد، حتی به او اجازه بدهید در مواردی که مهم نیستند در مورد نحوه درمان بیماری اش تصمیم بگیرد.

اگر این فرصتهای کوچک در اختیار او باشند تا بتواند احساس کند که تصمیم گیرنده، خود اوست حتی به نفع او هم خواهد بود. هر چقدر به نظر برسد که تسلط بیشتری بر اوضاع دارد ، احتمال بیشتری وجود خواهد داشت که استفاده از درمانها و توانبخشی اش را بپذیرد. با طی این فرایند احتمالا احساس او نسبت به خودش هم بهتر خواهد شد.

سازش با اضطرابهای خانواده

وقوع معلولیت در یکی از فرزندان خانواده، در زندگی سایر افراد نیز خلل ایجاد می کند. احتمالا خانواده خصوصا زن و شوهر نیز ناچارند با آشفتگی هایی در زندگی انها پیش آمده است و بحرانهای عاطفی حاصل از ان سازش پیدا کنند. مثلا شما به عنوان یک والد ممکن است تمام زندگی شخصی خود را بر بیماری و معلولیت فرزندتان متمرکز کنید. در این شرایط این سوال ایجاد می گردد که: برای کمک به فرزند بیمارتان چه کار می توان کرد؟ چگونه می توان بهترین شرایط را برای او فراهم کنید؟ این مسایل می تواند تبدیل به یک وسواس شود و در همه کارهای شما دخالت کنند.

ممکن است از همان لحظه که معلولیت فرزندتان مشخص شده است احساس کرده اید که زندگی شما دستخوش یک تحول دایمی شده است. این مساله ممکن است ضربه سختی به شما وارد کرده باشد و تا مدتی در بهت و ناباوری فرورفته باشید. مثلا امکان دارد در مورد بیماری و معلولیت فرزندتان احساس گناه کنید؟ مثلا احساس کنید که شما به نوعی باعث ایجاد این وضعیت هستید مانند اینکه چون این بیماری در سابقه خانوادگی تان بوده یا شاید به این دلیل که به محض بروز اولین علایم، فورا او را به پزشک نشان نداده اید و....همواره در برزخ احساس گناه باشید.

آثار احتمالی معلولیت فرزند بر روابط زوجین

یک معلولیت دراز مدت که احتمالا برای همه عمر مهمان ناخوانده زندگی شماست، با گذشت زمان بعضی از اعضا خانواده رادر هم می شکند. وقتی آنها دایما شاهد رنج کشیدن فرزند خود هستند، از نظر روحی و عاطفی ضربه می خورند و شاید به افسردگی، تحریک پذیری، خستگی مزمن و اضطراب و .. مبتلا شوند. ممکن است از دوستان قدیمی خود کناره گیری کنند و حتی وضعیت اقتصادی آنها نیز لطمه ببیند. در نتیجه اعضای خانواده ممکن است در ناامیدی غرق شوند و فکر کنند اوضاع هرگز تغییر نخواهد کرد. وقتی این عوامل فشارزا روی هم تلنبار شود امکان بروز اختلاف های زناشویی و حتی در بعضی از موارد احتمال طلاق وجود دارد.

امیدواریم خانواده شما ازآن دست خانواده هایی باشد که در مواجهه با این شرایط دشوار بتوانید با هم متحد شوید، به یکدیگر نزدیک تر شوید و دلسوز و پشتیبان هم باشید. وقتی روابط به این شکل باشد همه افراد خصوصا زوجین و حتی فرزند معلول در تحمل فشارها و مشکلات با هم سهیم می شوند و بحرانها را با کمک هم پشت سر گذاشته و زندگی بسیار غنی و با کیفیتی خواهند داشت.

 در آستانه فروپاشی خانواده  به خاطر مشکل چه کنید؟

اما اگر شما به عنوان پدر و مادر احساس کنید که در آستانه فروپاشی هستید چه کار می توانید بکنید؟ در این مواقع هرگز برای کمک گرفتن تردید نکنید. ضمنا شرکت در جلساتی با حضور سایر والدین بچه های مبتلا به انواع معلولیت، می تواند بسیار مفید باشد. این جلسات و دورهمی ها فرصتهایی هستند برای سهیم شدن در غمهای یکدیگر، تشویق و جرات بخشیدن به یکدیگر و تبادل نظر در مورد نحوه افزایش توان روحی و جسمی برای مراقبت از یک معلول.

وقتی روابط به این شکل باشد همه افراد خصوصا زوجین و حتی فرزند معلول در تحمل فشارها و مشکلات با هم سهیم می شوند و بحرانها را با کمک هم پشت سر گذاشته و زندگی بسیار غنی و با کیفیتی خواهند داشت

حقیقت تاثر برانگیز در خانواده های که فرزند بیمار یا معلول دارند این است که رسیدگی به فرزند، آن قدر وقت والدین را می گیرد که متاسفانه وقت کافی صرف خودشان و زندگی شان نمی کنند و از یکدیگر غافل می شوند.

 بله، سختی های شما قابل درک است اما اگر مراقبت نکنید این مشغول بودن ذهن ممکن است عواقب خطرناکی برای خودتان، همسرتان و حتی سایر فرزندان تان  داشته باشد. این اشتباه را مرتکب نشوید.

اگر شما(خصوصا پدران) مسئولیت فرزند معلولتان را به صورتی ناعادلانه بر عهده همسرتان گذاشته اید باید بدانید که اوضاع پیچیده تر خواهد شد. همسرتان نیز در پاسخ به این اقدام ناعادلانه روز به روز از شما فاصله گرفته و همه زندگیش را وقف فرزندتان می کند و دیگر شما جایی در زندگی وی نخواهید داشت.

فراموش نکنید که در مواجهه با این مساله همواره باید راههای ارتباطی میان شما و همسرتان باز نگه داشته شود. همسرتان را همواره تشویق کنید که به سراغ شما بیاید و نگرانی ها، اضطرابها و دل مشغولی های خود را با شما مطرح کند.

نکته آخر

در طی این دوران سخت بسیار اتفاق می افتد که زوجین و حتی فرزند معلول شما نیازمند خدمات مشاوره وروان شناسی باشد تا بتوانید بحرانهای زندگی تان را راحت تر پشت سر بگذارید. شاید همسرتان نتواند بر احساس اندوه و ناامیدی اش غلبه کند پس این شما هستید که باید به او کمک کنید و در نهایت برای دریافت کمکهای تخصصی همسرتان را راهنمایی و حمایت کنید.

سعی کنید در این دوره های سخت و دشوار همواره با همسرتان همکاری داشته باشید. هم شما و هم همسرتان باید در دوره هایی از خودگذشتگی و سازش داشته باشید. وقتی مشکلی ایجاد می گردد بر کل خانواده تاثیرمی گذارد پس تمام اعضای خانواده خصوصا زن و شوهر باید در حل این مساله سهمی داشته باشند.

و آخرین نکته اینکه هر از گاهی به خودتان فرصت دهید و از نقش پرستار خارج شوید و برای مدت کوتاهی مسئولیت نگهداری از فرزندتان را به سایرین بسپارید. به رستوران، سینما، تئاتر و .. بروید. هر از گاهی به اتفاق همسرتان به مسافرت بروید و نباید به دلیل عملی کردن این کارها احساس گناه به خود راه دهید. اگر شما و همسرتان در برنامه ریزی هایتان، قدری وقت برای زندگی زناشویی تان کنار بگذارید می توانید پدر و مادر بهتری هم باشید و بیشتر می توانید به فرزند معلولتان، عشق و محبت و حمایتی را که نیاز دارد، اعطا کنید.


نقش تربیتی والدین در حفظ حرمت سالمندان

سالمندی مرحله نهایی رشد برای بازنگری و روشن کردن و معنا بخشیدن به چگونگی گذران زندگی گذشته است. ادامه رشد فرد در این دوره وقتی میسر است که بتواند با واقع بینی و انعطاف پذیری خود را با تغییرات و فقدانها سازگار سازد و این سالهای عمر خود را با احساس ارزشمندی و موثر بودن بگذراند. آنچه از همه مهمتر است این است که فرد ماحصل و میوه زندگی خود در سالهای گذشته را در این دوره زندگی، خواه در وجود فرزندان، خواه در روابط انسانی با دیگران و یا در آثار تولیدی و خدمات فرهنگی، اجتماعی یا اقتصادی احساس کند و زندگی خود را معنا دار ببیند.

افرادی که احساس خوبی از زندگی دارند یا قادرند شایستگی های خود را نشان دهند و احساس قوی از خود داشته باشند، در دوره پیری نیز زندگی معنا دار تری دارند و به احساس کمال انسانی خود دست می یابند.

زندگی سعادتمندانه در سالمندی نیز مقدور است به شرط آنکه زندگی گذشته فرد ثمربخش بوده باشد و به آخرین مرحله حیات خویش با نگرشی مثبت نگاه کنند. در چنین صورتی بازنگری مکرر تجارب گذشته در غروب زندگی لذت بخش خواهد بود. در حالی که در برخی از نقاط دنیا در مورد سالمندی و دوران پیری نگرشی منفی وجود دارد، اما در پاره ای از جوامع دنیا از جمله کشور خودمان سالمند از مقام و منزلت خاصی برخوردار است. این نگرش در تصویری که در کتابهای آسمانی  از کهنسالان ارایه می کنند نیز دیده می شود.

عادت کنید که با کلیه اعضای خانواده اعم از والدین سالمند و فرزندان و همسرتان، زیاد صحبت کنید. در مورد همه چیز و همه شرایط صحبت کنید

نوع نگرشی که افراد جامعه به سالمندی دارند قطعا در سبک زندگی سالمندان نیز بسیار موثر است. این در حالی است که تغییرات اجتماعی و افزایش دانش عمومی، آگاهی مردم را از فرآیند پیری بیشتر کرده است.

این روزها دیدن یک فرد 75 ساله در پارکهای شهرمان، با لباسی ورزشی و در حال دویدن دیگر عجیب نیست  در حالی که شاید پنجاه سال پیش چنین کاری با تعجب مردم همراه بود. یا دیدن یک خانم مسن در نیمکت های دانشگاه شکلی غیر عادی داشت اما الان با چنین شرایطی مواجه نیستیم.

پس همه این شواهد نشان می دهد که نوع نگاه ما به این دوره از زندگی، نحوه تعامل مان با سالمندان، دخالت دادن آنها در نقشهای مختلف خانوادگی و اجتماعی، حفظ حرمتهای آنها در کلیه شئونات زندگی و .. بر دیدگاه سایر اعضای خانواده و در ادامه در میان افراد جامعه تاثیر بسزایی خواهد داشت.

با همه این ارزشهایی که در مورد دوران سالمندی مطرح شد، این دوران نیز می تواند با مشکلات یا حتی افتی در زمینه جسمانی،  شناختی و اجتماعی همراه باشد که مناسب با این تغییرات گاه شاهد خلق تنگ، بی حوصلگی و حتی گاه افسردگی در سالمندان خود هستیم که همه این موارد دست در دست هم داده و تعامل با سالمند را دشوار می کند.

حال آنکه اگر مراقبان در توجه و رسیدگی به والدین سالمندشان دقت کافی را به خرج داده و مهارت های مقابله ای لازم جهت مواجهه با مشکلات این سنین را داشته باشند قطعا الگویی خوب برای فرزندان خود بوده و  از این طریق دوران سالمندی و کهنسالی خود را نیز بیمه می کنند.

جو خانوادگی و ارزشها و تاثیر آن بر تربیت فرزندان

جو خانوادگی فضای ارتباط عمومی خانه را به وجود می آورد که توسط والدین پایه گذاری می شود. جو را می توان دامنه ای از گرمی تا سردی، همیاری تا رقابت، محبت آمیز تا تنفر آمیز، محترمانه یا اهانت آمیز،آرام بخش یا پرتنش و ..دانست. جو خانوادگی الگویی از روابط انسانی برای فرزندان است و به وسیله ارزش های خانوادگی پایه گذاری می شود. ارزش خانوادگی به هر چیزی که برای والدین مهم باشد، اطلاق می شود. توجه داشته باشید که اعضای خانواده مجبور نیستند بر سر موضوعی مورد اختلاف به توافق برسند بلکه این مهم است که هر یک از آنان به طریقی برای آن ارزش قایل شود.

علیرضا و پروانه هر دو کارمند، خانواده دوست و بسیار عاطفی بوده  و در حال بزرگ کردن بچه هایشان هستند. امین 11 ساله و آرش 15 سال دارد. والدین پروانه و علیرضا هر دو سالخورده و ناتوان شده اند و برای انجام امورات مختلف زندگی شان نیازمند کمک و حمایت اطرافیان هستند.

اگر فرزندان در جوی از احترام و همیاری پشتیبانی شوند، با احترام و همیاری به عنوان ارزشها همساز می شود و آن را در دیگر روابط شان به کار می برند

پروانه  و علیرضا هر دو برای اینکه بتوانند به امورات والدین خود رسیدگی کنند، دو روز در هفته را صرف والدین شان می کنند و از طرف دیگر خود را موظف کرده اند که در اواخر هر هفته یک شب را منزل والدین خود بمانند تا بتوانند توجه و رسیدگی بیشتر به آنها داشته باشند.

آنها هرگز دیگری را به خاطر توجه به والدینش شماتت نکرده و ارزش زیادی برای مراقبت از سالمندان قایل هستند.علیرضا و پروانه معتقدند نحوه رفتار آنها با والدین سالمندشان الگویی برای امین و آرش است و در نحوه سالمندی خود آنها نیز تاثیر گذار خواهد بود. از آنجا که توجه و رسیدگی به والدین سالمند برای علیرضا و پروانه مهم است، این رسیدگی برای آنها تبدیل به ارزش خانوادگی شده تا برای فرزندانشان هم درآینده مهم باشد.

نقش الگوها

بچه ها ، بزرگسالان مهم زندگی خود را الگو قرار می دهند. آنان به رفتار افراد بالغ بسیار توجه می کنند و از آن تقلید میکنند. ممکن است ما ارزشهای معینی را موعظه کنیم، ولی اگر اعمال ما با کلمات مان هم خوانی نداشته باشد، آنچه بچه های ما به آن توجه می کنند، رفتار ماست.

فرزندان از والدین و بزرگسالان دیگر می آموزند حفظ احترام  یعنی چه. وقتی پدر و مادر برای یکدیگر و  برای بزرگترهای فامیل و سالمندان ارزش و احترام قایل شوند فرزندانشان مساوات را می آموزند. از عوامل تاثیر گذار روش های پدر و مادری کردن، باورهای روشنی است که در فرزندان شکل می گیرد. چگونگی آموزش والدین به فرزندان الگویی از روابط پدر و مادر و فرزند را به آنها می آموزد. اگر فرزندان در جوی از احترام و همیاری پشتیبانی شوند، با احترام و همیاری به عنوان ارزشها همساز می شود و آن را در دیگر روابط شان به کار می برند.

فرزندان ارزشهای متعالی در زندگی شان را با مشاهده کردن اعمال و رفتار والدین یاد می گیرند. بنابراین سعی کنید الگوی کامل و مناسبی از انجام ارزشهای مورد نظرتان باشید تا فرزند شما با دیدن این ارزشها در وجود شما، به طرف آنها راغب شود. 

در حقیقت والدین اولین معلم فرزندان هستند. والدین هستند که می توانند نقش الگوی مثبت و منفی را برای فرزندان خود ایفا کرده و ارزشها را در زندگی فرزندان خود درونی کنند. وقتی فرزند شما همواره شاهد و ناظراحترام، توجه و محبت بی دریغ شما به والدینتان باشد و وقتی مشاهده می کند  که بین رفتار و گفتار شما در زمینه های انسان دوستانه فاصله ای نیست، ناخودآگاه کردار شما را سرمشق خویش قرار داده و این ارزشهای اخلاقی را می آموزد. پس سعی کنید در دوران سالمندی والدین تان الگویی خوب و شایسته برای فرزندانتان باشید تا از این طریق بتوانید ارزشهای اخلاقی را در وجود فرزندانتان نهادینه کنید.

مراقب والدین تان باشید

-  افراد کهنسال عموماً تصور می کنند نظر و فکرشان برای هیچکس مهم و جذاب نیست اما اگر شما به آنها اجازه حرف زدن داده به صحبتهای آنها توجه کنید، باعث می شود که آنها از لحاظ خلق و خو آرام تر و نرم تر شوند. 

- صبور باشید و با سعه صدر از کنار غرولندهای والدین مسن بگذرید . خودتان را کنترل کنید و اگر کنترل شرایط برای تان سخت است موقعیت را ترک کرده و به خودتان تنفس دهید تا آرامش قبلی تان را حفظ کنید، وقتی به آرامش لازم رسیدید ، با انرژی بیشتری می توانید برگردید و کارتان را تکمیل کنید. 

- زمانیکه والدین سالمندتان بداخلاقی می کنند به آنها لبخند بزنید، اگر لبخند زدن برای تان دشوار است سریع بحث را عوض کنید و در نهایت اگر شرایط باز هم برای تان دشوار شد، موقعیت را ترک کنید، از این طریق کنار آمدن با شرایط سخت را به فرزندتان بیاموزید.

- عادت کنید که با کلیه اعضای خانواده اعم از والدین سالمند و فرزندان و همسرتان، زیاد صحبت کنید. در مورد همه چیز و همه شرایط(اعم از اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی) صحبت کنید. صحبت کردن با اعضای خانواده در مورد موضوعات مختلف، باعث از بین رفتن احساس تندخویی و بی کسی در سالمندان نیز می شود. این موضوع باعث می شود به احساس خوبی دست یافته و حس کنند آنها نیز چیزهای خوبی برای سهیم شدن با گفتگوهای شما دارند. 

- حفظ حرمتها در همه شرایط را فراموش نکنید. به خاطر داشته باشید که والدین شما همیشه نیازمند توجه و رسیدگی شما نبوده اند، بلکه سالهای طولانی با تلاشهای بی دریغ خود، شما را به این مرحله رساندند. بنابراین حفظ شان و شخصیت آنها و رعایت احترامشان وظیفه شماست.


علل شیوع خیانت در جامعه

قبل از آن نظر لغت ‌شناسان را جویا شدم؛ خیانت در برابر وفای به عهد و امانت است. لغت ‌شناسان خیانت را منع حق و مخالفت با حق معنا کرده‌اند. که دو سر دارد: خیانت‌کننده و خیانت‌شونده.

راغب مى‏گوید: کلمات «خیانت» و «نفاق» هر دو به یک معنا است و آن پیمان‏ شکنی مخفیانه است؛ با این تفاوت که خیانت در مورد عهد و امانت است و نفاق در مورد دین است. با توجه به اینکه قوانین و مقرراتی که خداوند برای بندگان وضع نموده، به عنوان «امانت» از آنها نام برده، یکی بودن خیانت و نفاق آشکار مى‏شود. 

هنگامی که از امام صادق علیه‏السلام معنای «خیانت» سؤال شد، فرمود: «آیا ندیده‌ای گاه انسان به چیزی نگاه می‌کند اما چنین وانمود می‌کند که به آن نگاه نمی‌کند؟ این نگاه‌ها خیانت ‌آلود است». این نگاه‌ها خواه به نوامیس مردم باشد و یا امور دیگری که نگاه کردن به آن ممنوع است بر خداوند که ذره‌ای از آنچه در آسمانها و زمین است از علم او مخفی نیست پنهان نمی‌ماند.

این مطالب نشان مى‏ دهد که مصادیق خیانت بسیار زیاد است.

و اما قرآن...

در قرآن کریم 16 بار واژه خیانت با مشتقاتش بکار رفته است. (یوسف/52، انفال/27 و58 و 71، نساء/105 و 107، حج/38، تحریم/10، مائده/13، بقره/187، غافر/19) در اکثر آیات مورد اشاره، خیانت‌شونده خدا یا پیامبرش است و خیانت‌کننده یک فرد یا گروهی از انسان‌هاست و معنای خیانت همان مخالفت و ضدیت با حق معنا شده است. و در دو آیه، صحبت از خیانت بین انسان ‌ها شده که یکی از آنها مربوط بهخیانت انسان به همسرش است.

آنچه از مطالعه آیات قرآن در باره خیانت و صفات خائن کسب کردم را اینجا به شما عرضه مى‏کنم. 

خیانت به دیگران، خیانت به خود است

وقتی به جامعه رجوع می‏کنی، درمى‏یابی که کسانی که مورد خیانت قرار گرفته‌اند بسیار ناراحت و شاکی هستند و این بدیهی است اما مطالعه آیات الهی نشان می‏دهد که این سکه روی دیگری هم دارد زیرا از نظر خداوند، هر چند خیانت در ظاهر آسیب ‏زدن به دیگران تلقی می شود ولی در واقع بیشترین آسیب را به شخص خائن مى‏رساند؛ گویی آن‏کس که خیانت مى‏کند، در واقع به خود خیانت کرده است.

عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ(بقره/187)؛ خدا دانست که شما همواره با انجام این عمل[خیانت] به خود خیانت مى‏کردید.

از آیه 10 سوره تحریم نیز مى‏توان فهمید که خیانت زن و شوهر، صورت‌های مختلفی می‌تواند داشته باشد؛ مثلا: خیانت اقتصادی و مالی؛ یعنی زن در غیاب مرد، بی ‌اذن او در اموال مرد تصرف کند و در جایی که مرد رضایت ندارد، مصرف نماید. یا خیانت عرضی و آبرویی‌؛ یعنی زن اسرار مرد را افشا نماید و او را نزد دیگران بی‌آبرو کند

خائن هرگز به هدفش نمیرسد

سنت الهی بر این است که هرگز شخصی، با خیانت نتواند به اهداف و مقاصد خود برسد.

أَنَّ اللَّهَ لایَهْدی کَیْدَ الْخائِنینَ(یوسف/52)؛خدا نیرنگ خیانت‏کاران را به هدف نمى‏رساند.

زیرا اگر خائنان با چنین رفتاری بتوانند به اهداف و مقاصد خود برسند دیگر اجتماعی بجا نخواهد ماند و هر کسی مى‏کوشد تا با خیانت در امانت‏ها و پیمان‏ها به هدف خویش برسد. در این صورت فلسفه وجودی اجتماع از میان مى‏رود و ظلم و ستم جامعه را از درون فرومى‏پاشاند.

خائن محروم از محبت و حمایت خداوند است

محبت و حمایت دو سرمایه‌ای است که انسان برای بدست آوردن آن تلاش بسیار دارد و گویی هدف زندگی‌اش همین است که از اطرافیان خود محبت و حمایت دریافت کند. البته خداوند منبع مهر و قدرت است اما خدای مهربان، خائنان را از محبت بی دریغ و حمایت حکیمانه خود محروم مى‏کند. اینها قوانینی است که از آیات زیر قابل استنباط است:«و از آنهایى که به خویشتن خیانت مى‏کنند، دفاع مکن که خدا کسى را که خیانت‏گر و گنه پیشه باشد دوست ندارد.» (نساء/107)

خائن رسوا و بدنام خواهد بود

شاید بدترین و البته ملموس ‏ترین اثرِ خیانت، بی‏آبرویی و رسوایی در بین انسانها باشد؛ بى ‏آبرویی که او را هم در این دنیا و هم در آخرت دامن‏گیر مى ‏کند. جالب است که انسان ها همیشه سعی در کسب آبرو و اعتبار نزد مردم دارند اما چون از بى ‏آبرویی نزد خدا ترس ندارند، با خیانت، به جای آن که اعتبار کسب کنند، نزد همان مردم، بى ‏اعتبار و بى ‏آبرو مى ‏شوند.

قرآن در وصف حال خائنین، این ویژگی آنها را توضیح مى‏ دهد: «چون این گروه از مردم شرم دارند، ولى از خدا حیا نمى‏کنند با اینکه خدا همه‏جا با آنان است و آن زمان که سخنانى خلاف رضاى او مى ‏پردازند حاضر است و دانایى خدا بدآنچه مى‏کنند صفت اوست.» (نساء/108)

خیانت بین زن و شوهر

در بین آیاتی که درباره خیانت است، آیه 10 سوره تحریم درباره خیانت بین زن و شوهر مى‏باشد. شاید اولین گزینه‌ای که از عبارت «خیانت همسر» به ذهن برسد، رابطه نامشروع و منافی عفت باشد. اما جالب اینجاست که این آیه‌ی شریفه اشاره به افشای راز پیامبر توسط همسران ایشان است نه انحراف از جاده عفت! زیرا هرگز همسر هیچ پیامبری آلوده به بی عفتی نبوده است. خیانت همسر لوط و نوح این بود که با دشمنان آن پیامبر همکاری می‌کرد و اسرار خانه او را به دشمن می‌سپرد.

مصادیق خیانت

با نگاهی به جامعه و تطبیق رفتار مردم با آیات فوق، روشن مى‏شود که خیانت مصادیق بسیاری دارد و بسیاری از گناهان ما در جرگه خیانت قرار مى‏گیرد. زیرا خیانت در سه حوزه‏ی خیانت به خدا و پیامبر و اطرافیانمان رخ مى‏دهد. اما آنچه برای مردم ملموس‏تر و آزار‏دهنده‏تر است خیانت بین دو انسان است که از همه آنها بدتر خیانت بین زن و شوهر است که آن هم تنها به رابطه نامشروع خلاصه نمى‏شود.

اما این روزها خیانت راه‌های نفوذ بسیاری در زندگی‏مان پیدا کرده ‏است. سبک زندگیِ این روزها، خیانت را از دنیا واقعی به دنیای مجازی کشانده و از ارتباط جنسی به خیانت‌های عاطفی و روانی تبدیل کرده‏ است. شیوه زندگی بگونه‌ای شده که داشتن اَکانت‏های متفاوت، مخفی کردن چت‏ها و گفتگوهای فضای مجازی، مخفی کردن عکس‏ها و فیلم‏های نامناسب توی گوشی، حتی گذاشتن کامنت‏های یواشکی، خیانت محسوب مى‏شود.

از آیه 10 سوره تحریم نیز مى‏توان فهمید که خیانت زن و شوهر، صورت‌های مختلفی می‌تواند داشته باشد؛ مثلا: خیانت اقتصادی و مالی؛ یعنی زن در غیاب مرد، بی ‌اذن او در اموال مرد تصرف کند و در جایی که مرد رضایت ندارد، مصرف نماید. یا خیانت عرضی و آبرویی‌؛ یعنی زن اسرار مرد را افشا نماید و او را نزد دیگران بی‌آبرو کند.

هنگامی که از امام صادق علیه‏السلام معنای «خیانت» سؤال شد، فرمود: «آیا ندیده‌ای گاه انسان به چیزی نگاه می‌کند اما چنین وانمود می‌کند که به آن نگاه نمی‌کند؟ این نگاه‌ها خیانت‌آلود است». این نگاه‌ها خواه به نوامیس مردم باشد و یا امور دیگری که نگاه کردن به آن ممنوع است بر خداوند که ذره‌ای از آنچه در آسمانها و زمین است از علم او مخفی نیست پنهان نمی‌ماند

عوامل و موانع خیانت

با توجه به تعریف و توصیفی که از خیانت و مصادیقش داشتیم، روشن مى‏شود که تنها عامل خیانت، «نفس اماره» یا همان «هوای نفس» است. البته نفس اماره مصادیق بسیار زیادی دارد؛ آنکه در راز، مال، آبرو، همسر و ... خیانت مى‏کند، یعنی نفس و دلبستگی‌اش او را به سمت آن خواسته مى‏کشاند و بر او غلبه مى‏کند. حتی گاهی دلبستگی و علاقه افراطی به فرزند نیز زمینه ‏ساز خیانت و انحراف انسانها از دین و حق و حقیقت مى ‏شود که آن نیز ریشه در نفس اماره دارد(انفال آیات 27 و 28)

اما برای دریافتن عامل و مانع خیانت، هیچ آیه‌ای گویاتر و رساتر از آیه ذیل نیست که مى ‏فرماید: وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبىّ‏ إِنَّ رَبىّ‏ غَفُورٌ رَّحِیمٌ(یوسف/53)

من خویش را مبرا نمى ‏کنم زیرا نفس پیوسته به گناه فرمان مى‏دهد مگر آن را که پروردگارم رحم کند. پروردگار من آمرزگار و رحیم است.

این آیه که کامل کننده آیه 52 است، عامل اصلی خیانت را نفس اماره معرفی مى‏کند و تنها راه خلاصی از نفس و در نتیجه خیانت را، رحم پروردگار مى‏داند. پروردگار رحم‏کننده به انسانِ با تقوایی است که به کمک نماز و روزه و شریعت و ذکر الهی، گام‏های عملی برای مهار و مدیریت نفس برداشته است و با خودسازی افسار نفس اماره را به دست عقل سپرده است.


رسیدن به آرامش؛ دغدغه ی دیروز و امروز بشر

از جمله دغدغه های بشر از گذشته تاکنون، رسیدن به آرامش بوده که برای آن نیز تلاش های بسیاری کرده و راه های مختلفی طی نموده است. در این مسیر برخی رسیدن به آرامش را در به قدرت رسیدن و زیباترین شدن و یا ثروتمند شدن می دانند.  

ولی از آنجا که طبع آدمی حریص آفریده شده «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا [معارج/19] هر آینه آدمی را حریص و ناشکیبا آفریده اند» در هیچ یک از موارد مذکور به آن آرامش مطلوب نمی رسند.

در جامعه کنونی نیز برخی با بهانه ی کسب آرامش دست به ارائه ی برنامه های معنوی انحرافی و یا ریاضتی می زنند، اما آنچه ما مدعی آن هستیم این است که چون خدای متعال سازنده بشر و خالق  اوست، بنابراین کسی بهتر از او نمی داند که چه چیز موجبات آرامش آدمی را فراهم می کند. بنابراین در این نوشتار سعی می کنیم به نکاتی در این باره بپردازیم:

تا فرصت استفاده از امکانات مالی ، جانی و زمانی خود را داریم، به فکر استفاده از آن نیستیم؛ در حالیکه شاید بسیاری از انسان ها حسرت داشتن یک ثانیه از زندگی ما را داشته باشند.

بعنوان مثال در احوالات مردگان می خوانیم: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّى أَعْمَلُ صالِحاً فِیْما تَرَکْتُ [مؤمنون آیه 99 و 100] پروردگارا! مرا باز گردانید، شاید در آنچه کوتاهى نمودم و ترک گفتم عمل صالحى انجام دهم»

تجربه ی دیروز چراغی برای فردا 

از جمله مواردی که موجب سلب آرامش آدمی می شود، مواجهه با شکست در زندگی است. که معمولا اگر انسان از تجربیات گذشته خود و دیگران در این باب استفاده کند، درصد شکست او کمتر خواهد شد.

در کلامی، امام  صادق علیه السلام ایشان  استفاده از تجربه را از خصوصیات مومن می شمارد و می فرماید: «انسان مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.» [ الحدیث، ج 2 ، ص 7]

یعنی شخص مومن با در نظر گرفتن تجربه ی قبلی خود، مجددا در همان موضوع راه اشتباه قبلی را در پیش نمی گیرد.

و در کلامی از مولا علی علیه السلام خطاب به فرزندش استفاده از تجربیات گذشتگان را این چنین بیان می فرماید: «پسرم، اگرچه من به اندازه همه کسانی که پیش از من می زیسته اند عمر نکردم، اما در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم تا بدانجا که همانند یکی از آنها شدم، بلکه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنان به من رسیده با همه آنها از اول تا آخر بوده ام. پس من قسمت زلال و مصفّای زندگی آنان را از بخش کدر و تاریک آن بازشناختم و سود و زیانش را دانستم،»[ نهج البلاغه: نامه 31]

خلاصه آنکه استفاده از تجربیات دیگران و عمر گذشته ی خودمان، نقش مهمی در انتخاب راه صحیح خواهد داشت.

استفاده از فرصت ها (این قافله ی عمر عجب می گذرد)

جمله ی معروفی است که می گوید تا ماهی در آب است قدر آب را نمی داند. حالِ بسیاری از ما انسان ها نیز همینگونه است. تا فرصت استفاده از امکانات مالی ، جانی و زمانی خود را داریم، به فکر استفاده از آن نیستیم؛ در حالیکه شاید بسیاری از انسان ها حسرت داشتن یک ثانیه از زندگی ما را داشته باشند.

بعنوان مثال در احوالات مردگان می خوانیم: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّى أَعْمَلُ صالِحاً فِیْما تَرَکْتُ [مؤمنون آیه 99 و 100] پروردگارا! مرا باز گردانید، شاید در آنچه کوتاهى نمودم و ترک گفتم عمل صالحى انجام دهم»

پس انسان باید به این نکته توجه داشته باشد که روزگار جوانی و فرصت ها همیشه باقی نمی مانند؛ بلکه هر لحظه ممکن است زمان آن ها پایان یابد. پس چه بهتر که انسان ان را غنیمت شمارد.

برای رهایی از این غفلت انسان می توان خود را به جای کسانی بگذارد که حسرت داشتن یک لحظه و یا فرصت را دارند، مسلما چنین تاملی می تواند نقش مهمی در بیدار کردن نفس انسانی داشته باشد.

پیامبر صلى الله علیه و آله در اهمیت استفاده از فرصت ها می فرماید: «اغتنموا الفرص فانّها تمرّ مرّ السحاب[مستدرک الوسائل باب استحباب انتهارفرص الخیر ح 13731]  فرصت‏هاى الهى را غنیمت بدانید که مانند ابر زودگذر است و رد مى‏شود.»

ج: راز شکوفایی ( امیدواری)

در کلامی آمده که اگر خواستید بر جامعه ای تسلط پیدا کنید، اول امید را از آنان بگیرید. از بین رفتن امید در وجود انسان،موجب می شود که به هر حالت و وضعی راضی باشد و به راحتی از این طریق می توان بر او تسلط پیدا کرد و او نیز دیگر تلاشی در تغییر و ضعیت خود نخواهد داد.

شاید به همین دلیل است که مولا علی علیه السلام ناامیدی را بزرگترین بلا معرفی نموده است. [غرر الحکم، ح 2860]

البته ناامیدی مراتبی دارد، که ناامیدی از خود و  خدای خود، می تواند از سایر مراتب آن سخت تر و نگران کننده تر باشد.

در قرآن کریم نیز علت اینکه چرا انسان باید به خدا توکل کند، نیز آمده: « وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْر فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ [انعام/17] اگر خدا کمترین زیانى به تو برساند برطرف کننده آن، کسى جز او نخواهد بود، و اگر خیر و برکت و پیروزى و سعادتى به تو برساند از پرتو قدرت او است زیرا او است که بر همه چیز توانا است»

علت اصلی ناامیدی در، غفلت از توانایی ذاتی خود و همچنین نشناختن صفات حقه ی الهی است. مسلما شخصی که از توانایی های خود غافل است، مانند شخصی خواهد بود که بخواهد در دل شب بدون داشتن روشنایی حرکت کند، که این موجب ترس و وحشت او را فراهم می کند.  بنابراین لازم است انسان در قدم اول به شناخت توانایی های ذاتی که خداوند به او داده،  رو بیاورد. 

در آیات شریفه ی قرآن نیز به این نکته اشاره شده که پیشرفت هر انسانی در گروی تلاش و سعی او خواهد بود: «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى [نجم/39] و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست». که مسلما وقتی امیدی در کار نباشد، سعی و تلاشی نیز در کار نخواهد بود.

د: توکل

اگرچه انسان با استفاده از تجربیات و فرصت های زندگی ،شناخت توانایی های خود و زنده نگه داشتن روحیه ی امید، گام موثری را در پیمودن مسیر برداشته است، اما تا توکل به خدا در این مسیر با او همراه نشود، نمی توان امید به آرامش حقیقی داشت، چرا که در فرداهای زندگی نکات مبهم و تاریک بسیاری است و ترس از آن می تواند در حفظ آرامش، تزلزل ایجاد کند. البته توکل به این معناست که انسان با تکیه بر عواملی که گفته شد به همراه تلاش و توانایی خود، نتیجه ی کار را به خدای خود بسپارد و از او در طلب آنچه به خیر و صلاح اوست، امیدوار باشد، نه اینکه خود را کاملا کنار کشیده و هیچ عملی نداشته و بگوید من توکل کرده ام.

در قرآن کریم نیز علت اینکه چرا انسان باید به خدا توکل کند، نیز آمده: « وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْر فَهُوَ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ [انعام/17] اگر خدا کمترین زیانى به تو برساند برطرف کننده آن، کسى جز او نخواهد بود، و اگر خیر و برکت و پیروزى و سعادتى به تو برساند از پرتو قدرت او است زیرا او است که بر همه چیز توانا است»


 


آیا مدام احساس می کنید کوه کنده اید؟

عفونت ادراری دارید

اگر تاکنون دچار عفونت ادراری شده باشید می دانید که این مشکل زندگی را سخت می کند. درد و احساس سوزش دو عاملی است که فرد را دچار مشکل و دردسر زیادی می کند. اما آنچه نمی دانید این است که عفونت های ادراری همچنین باعث ایجاد احساس خستگی شدید و مفرط می شوند. چرا؟ به دلیل اینکه عفونت های ادراری در مثانه التهاب ایجاد کرده و به این ترتیب دستگاه ایمنی بدن با ارسال گلبول های سفید برای مقابله با ویروس ها وارد عمل می شود. بنابراین طبیعی است که بدن بعد از این نبرد تنگاتنگ، احساس خستگی بیشتری داشته باشد.

زیاد گوشت قرمز می خورید

اگر بعد از غذا خوردن، احساس خواب آلودگی می کنید باید بدانید که نتایج پژوهشی که تاثیر تغذیه را روی حشرات بررسی کرده است نشان می دهد بعد از مصرف میزان زیادی پروتئین بخصوص پروتئین گوشت قرمز طبیعی است که بدن احساس خستگی کند. این پژوهش که توسط محققان دانشگاه فلوریدا آتلانتیک انجام شده است نشان می دهد که با این کار دستگاه گوارش مجبور می شود سخت تر و بیشتر کار کند تا پروتئین ها و نمکی را که از طریق گروه های غذایی دیگر وارد بدن شده است هضم کند. این کار نیز احساس خستگی بیشتری در بدن ایجاد می کند.

حساسیت غذایی تشخیص داده نشده دارید

علت دیگری که احساس خستگی بی دلیل ایجاد می کند، وجود آلرژی غذایی است. برخی آلرژی ها و عدم تحمل مواد غذایی باعث ایجاد احساس خستگی و مشکلاتی در تمرکز می شوند.

متخصصان توصیه می کنند که دو ساعت قبل از خواب از صفحه های روشن مانند تلویزیون، رایانه، تلفن همراه و غیره دور باشید

چرا؟ به خاطر اینکه بدن نمی داند چگونه باید با این آلرژی برخورد کند و به این ترتیب از انرژی خود برای رهایی از این شرایط استفاده می کند. اگر احساس می کنید بدون دلیل خاصی مدام خسته و بی رمق هستید، حتما با یک متخصص آلرژی مشورت کنید.

قبل از خواب چشم به تلفن همراه تان می دوزید

ظهور تلفن های هوشمند و شبکه های اجتماعی دردسرهایی برای سلامتی ایجاد کرده است. توصیه می شود قبل از خواب دست به تلفن همراه و همچنین رایانه، تبلت و غیره نزنید، چون این دستگاه های ساطع کننده نور، مستقیما ساعت بیولوژیکی (داخلی) بدن را به هم می ریزند. ساعت بیولوژیکی بدن به طور طبیعی خواب را کنترل می کند. بدن ما شب به خواب می رود تا در طول روز بتواند به کارهای حیاتی خود بپردازد. اما استفاده از تلفن همراه و غیره در ریتم بیولوژیکی بدن اختلال ایجاد می کنند. 

اکثر متخصصان توصیه می کنند که دو ساعت قبل از خواب از صفحه های روشن مانند تلویزیون، رایانه، تلفن همراه و غیره دور باشید. اما اگر به هیچ عنوان نمی توانید بدون تلفن هوشمندتان به خواب بروید سعی کنید حداقل آن را دورتر از صورت تان نگه دارید و تمام صفحه های مجازی را زیر و رو نکنید.

شاید کم خونی دارید

کم خونی با افت غیرعادی میزان هموگلوبین خون بروز می کند. افرادی که از کم خونی رنج می برند گلبول های کمتری از حد معمول دارند. دلایل کم خونی نیز متعدد است، اما کمبود آهن و ویتامین B12 از جمله عوامل شایع آن محسوب می شود. معمولا خانم ها بیش از آقایان دچار این مشکل می شوند. کم خونی باعث ایجاد احساس خستگی زیاد و عدم تمرکز درست می شود. البته می توان با مصرف مواد غذایی سرشار از آهن، ویتامین B12 و ویتامین C و همچنین مصرف مکمل این مشکل را برطرف کرد.

نور خورشید

به اندازه کافی از نور خورشید بهره مند نیستید

کمبود ویتامین D نیز می تواند باعث بروز خستگی مزمن شود. برای مقابله با این مشکل لازم است که به طور منظم در معرض نور خورشید قرار بگیرید. اگر امکان دارد صبح زود و بعد از بیدار شدن از خواب، این کار را انجام دهید تا ترشح ملاتونین از همان ابتدای روز در بدن تان فعال شود.

اطراف تان پر از انرژی های منفی  است

اگر پیرامون تان افرادی هستند که مدام ناله و شکایت می کنند و افکار منفی دارند جای تعجبی نیست که شما هم احساس بی حوصلگی و خستگی زیادی داشته باشید.

زندگی کردن در محیطی که شلوغ و به همریخته است، باعث افزایش احساس خستگی می شود

نیازی نیست شما خودتان را وادار به تحمل بار مشکلات ریز و درشت اطرافیان تان کنید. توصیه می کنیم با افرادی معاشرت کنید که افکار مثبتی دارند و شاد هستند.

در این صورت مطمئن باشید شب را به خوبی می خوابید و در طول روز نیز سرحال هستید.

تا لنگ ظهر می خوابید

درست است که آخر هفته و روزهای تعطیل زمان مناسبی برای جبران کمبود خواب در طی هفته است. اما خوابیدن تا لنگ ظهر  باعث می شود که برنامه منطقی روزانه تان به هم بریزید و روزهای بعد خسته و بی حال از خواب بیدار شوید. بهتر است ساعات خواب منظم خود را در روزهای تعطیل نیز داشته باشید تا ریتم خواب تان دچار اختلال نشود.

اطراف تان شلوغ و بهم ریخته است

اگر اطراف تان را نگاه کنید و تنها چیزی که ببینید کارهای نکرده، خانه ای شلوغ و آشفته ، ظروف نشسته و غیره باشد، بدون شک احساس خستگی خواهید کرد. زندگی کردن در محیطی که شلوغ و به هم ریخته است، باعث افزایش احساس خستگی می شود. چون فضای کافی ندارید و فقط کوهی از اشیای به هم ریخته در اطراف تان می بینید. در نتیجه روح شما توسط توده ای از افکار منفی محصور می شود و فضای کافی برای نشاط روحی باقی نمی ماند.