سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این رفتارهای خانم ها مردان را اذیت میکند

رفتارهای زشت و نادرست زنان که باعث دلزدگی مردان می شود

 این رفتارهای خانم ها مردان را اذیت میکند

 رفتارهای بد خانم ها

اگر می خواهید زندگی خوبی داشته باشید برای شما نکاتی در این رابطه قرار داده ایم که  این رفتارهای خانم ها مردان را اذیت میکند چه هستند و ریشه ی آن ها کجا می باشد.یکی از روانشناس های ایرانی میگوید: معمولاً مردان از 3 رفتار زنان گله‌مند هستند؛ اما نمی‌دانند که رفتارها نعمتی است از طرف خداوند که باعث منفعت و پیشرفت آنها می‌شود.

 1-پرحرفی

برخی از مردان از پرحرف بودن زنان گله مند هستند. اگر مرد بداند که پرحرفی زنان بسیار مفید است و این رفتار نعمتی از جانب خداوند است که به زنان داده تا بتوانند از این طریق روابطی عاطفی با همسرشان ایجاد کنند. اگر زنان مانند مردان کم حرف باشند، همه دنیا و عالم منزوی می‌شوند و رابطه صمیمی و خوبی وجود ندارد. پرحرفی زنان باعث می‌شود که فرزند آنها تکلم یاد بگیرد. از زمانیکه مادر باردار است تا زمانیکه به دنیا می‌آید با فرزندش حرف می‌زند و در رفتار و تکلم فرزند تاثیر بسزایی دارد.

 2-خرید کردن و حس تنوع طلبی

برخی از مردان زنان را به خریدن اشیاء تزیینی و متنوع و هزینه کردن بی مورد متهم می‌کنند؛ اما نمی‌دانند که اگر این خصوصیات در زنان وجود نداشت، تنوع غذا، جذابیت‌های محیطی که خود یک نعمت محسوب می‌شود، نبود و مردان از آن بی‌بهره بودند.اگر زندگی فقط براساس ذائقه مردان بود، همه افراد مانند انسانهای اولیه در غار زندگی می‌کردند.

این رفتار زنان باعث می‌شود تا تنوع در دنیای پیرامون مردان ایجاد شود و از آن لذت ببرند. زمانی‌که مرد توجه‌ای به این زیبایی‌ها و تنوع نکند، به نظرش افراط می‌آید وهمیشه از این بابت شاکی است که زن هزینه بی‌مورد می‌کند و با این کار همسرش مخالف است. زنان باید سلیقه مردان را هم در این مورد به کار گیرند تا احساس نارضایتی نکنند.

 

3- چشم هم چشمی

چشم و هم چشمی زنان یکی دیگر از رفتارهایی است که موجب آزار مردان می‌شود؛ اما مردان باید بدانند که اگر این خصوصیات نباشد البته نه در حد افراط، رقابت ایجاد نمی‌شود و هیچ انگیزه و پیشرفتی در زندگی آنها صورت نمی گیرد.

 دلگرم


هزینه سفر، ولخرجی است یا سرمایه گذاری؟

خرج کردن پول برای سفر، موضوعی نیست که با کاستن از حساب بانکی‌مان، پول‌مان را ببلعد و از خرج کردنش افسوس بخوریم. پس از سفر، درک می‌کنیم که از جهات مختلفی، فرد ثروتمندتری شده‌ایم.

هزینه سفر، ولخرجی است یا سرمایه گذاری؟

وب‌سایت یک پزشک - فرانک مجیدی: درست است. با این عنوان، مستقیماً می‌روم سرِ اصلِ مطلب که خرج کردن پول برای سفر، موضوعی نیست که با کاستن از حساب بانکی‌مان، پول‌مان را ببلعد و از خرج کردنش افسوس بخوریم. پس از سفر، درک می‌کنیم که از جهات مختلفی، فرد ثروتمندتری شده‌ایم.

 خیلی از افراد هم هستند که واقعاً دوست دارند به مسافرت بروند، اما همیشه می‌گویند که برای این کار، «پول کافی ندارند.» باید قبول کرد که این بهانه، در برابر مزایایی که با سفر رفتن کسب می‌کنیم، توجیهی ضعیف و غیرقابل پذیرش است.

نوشته‌ی امروز، بیان دلایلی است برای آن‌که بدانیم مسافرت، یک سرگرمی لوکس نیست، بلکه یک سرمایه‌گذاری پرسود است. بعد از این، اگر افرادی را دیدیم که از نداشتنِ پول مسافرت، دادِ سخن می‌دهند، می‌توانیم برخی از این دلایل را به آن ها گوشزد کنیم و نشان‌شان دهیم که تلقی آن‌ها، اشتباه است.



1- در طول سفر، با بسیاری از افراد جدید در اماکن تازه دوست می‌شویم

سفر، فرصتی است که نه تنها امکان ملاقات با مردمان کشورمان را به ما می‌دهد، بلکه برای‌مان موقعیتی فراهم می‌کند که با اتباع کشورهارهای دیگر نیز آشنا شویم. در مدت کوتاهی، ما رفتارهای مختلفی ناشی از رسوم مناطق و کشورهای دیگر را، در ای مردم خواهیم دید و از این موضوع، بسیار خواهیم آموخت. چه بسا موقعیت‌هایی پیش آید که خودمان هم از این که می‌توانیم با افرادی دارای تفاوت فرهنگی و اجتماعی فراوان با خودمان رابطه‌ای دوستانه برقرار کنیم، متعجب شویم.

بعدها این دوستی می‌تواند با دنبال کردن آن افراد در شبکه‌های اجتماعی، تداوم یابد. مسافرت بهترین راه است که از برخورد با مردمان مناطق مختلف، کسب تجربه کنیم، رفتارشان را بشناسیم و دانش اجتماعی خود را بالاتر ببریم.



2- سفر به ما اجازه می‌دهد تا چیزهای بیشتری درباره‌ی خودمان کشف کنیم

می‌دانم که این سخن، خیلی کلیشه‌ای به نظر می‌رسد، اما خالی از حقیقت هم نیست. شاید بهتر است که بگوییم خرج کردن پول برای مسافرت، بخاطر این نیست که خودمان را «بیابیم»، بلکه بیشتر درباره‌ی این است که خودمان را «از دست بدهیم».

 این از دست دادن، از آن جهت است که برای مدتی از همه‌ی افراد و اشخاصی که همیشه در اطراف‌مان بوده‌اند، جدا شویم و این بهترین فرصت است که الگوهایی و رفتارهایی را که بودن در موقعیت دائمی به ما دیکته می‌کند، بازنگری کنیم.

مخصوصاً زمانی‌که به تنهایی سفر می‌کنیم، خودمان هم از آزادی عمل در انتخاب برنامه‌های سفر و خریدهای‌مان متعجب می‌شویم. چه حس آزادی دلچسبی است بودن در مکانی غریبه که کسی درباره‌ی آن‌که هستیم و پیشینه‌مان، چیزی نداند تا بتواند رفتارمان را با معیارهایی که شناخت ما به او می‌داد، قضاوت نماید.

این غریبگی و بی گذشته بودن در مقصد سفر، به ما جسارت امتحان تجربیات جدید را می‌دهد و شناخت تازه‌تری درباره‌ی زوایای پنهان‌مانده‌مان کشف خواهیم کرد.



3- مسافرت به ما کمک می کند که هراس کمتری از ناشناخته‌ها داشته‌باشیم

سفر موقعیتی است که ما را مجبور خواهد کرد که در موقعیت تازه، مواجهه با زبان جدید و فرهنگی نو قرار بگیریم. در طول سفر، باید در این موقعیت ناآشنا زندگی کنیم و این اجبار، به ما شجاعت لازم را می‌دهد که بودن در این مکان تازه را برای خود عادی‌تر کنیم.

بودن در مکان‌های ناشناخته، به ما حس زنده بودنِ بیشتری می‌دهد و دنیایی دلپذیرتر برای‌مان فراهم می‌سازد.

4- سفر به ما می‌اموزد که ریسک‌های موفقی انجام دهیم

درست مثل این است که مسافرت، منطق‌مان را هم افزایش می‌دهد! برای مواجهه با موقعیت‌های تازه‌تر، ناخودآگاه به دنبال راه‌های مطمئن‌تر برای برخورد با قضایا خواهیم بود. سفر اغلب ما را مجبور می‌کند که به قدرت کشف و شهود ذاتی مان بیشتر تکیه کنیم، بهتر است همین حالا از این‌جا حرکت کنیم یا مدت‌زمانی را همین‌جا سپری نماییم.

بودن در موقعیت ناشناخته، غریزه‌ی بقای مان را تقویت خواهد کرد. هیجان و ترس از برآمدن از پس موقعیت ناشناخته، دیگر حسی غریب و مبهم نخواهد بود.

شاید گاهی بد نباشد که کمی هم خرج کنیم، برای آن‌که به یاد داشته‌باشیم زندگی ما، امری بدیهی نیست و همیشه هم قرار نیست در امنیت کامل سپری شود. گاهی لازم است با شرایطی وخیم مواجه شویم، تا ارزش امنیت و بی‌دغدغه بودن را درک نماییم و برای زندگیِ پس از سفر، قوی‌تر شده باشیم.



5- مسافرت به ما دیدگاهی درباره‌ی زندگی دیگران ارائه می‌دهد

گاهی لازم داریم که بیدار شویم. با ضربه‌ی سختی روبرو شویم تا قدر موقعیت کنونی‌مان را بدانیم و بفهمیم که آن‌چه که با داشتن‌ش احساس خوشبختی نمی‌کنیم، آرزوی بسیاری از افراد است. لازم داریم که عملاً ببینیم چقدر بخت با ما یار بوده تا همینی که هستیم، باشیم! برای همین بسیار خوب خواهد بود تا هزینه‌ای را صرف کنیم و به نقاط محروم برویم و زندگی افرادی را که به آن‌ها فکر نمی‌کنیم، از نزدیک ببینیم.

خیلی وقت‌ها نیاز داریم که بدانیم بسیاری از مسیرهایی که به راحتی از میان آن ها حق انتخاب داریم، برای تعداد زیادی از افراد پایین‌دست جامعه هرگز تعریف نمی‌شود.

نیاز داریم که بدانیم دنیا سردتر و سخت‌تر از آن چیزی است که با ما بوده. شاید این بیداری، جنبه‌ای نیک‌خواه در ما را بیدار کند و بتوانیم کمک کوچکی به افرادی با حق انتخاب کمتر کنیم. راهی برای‌شان بگشاییم و نوری به زندگی‌شان بتابانیم.

آن‌چه که در دنیای خودمحورِ ما «عادی» تلقی می‌شود، در دنیای بزرگ و واقعی، یک خوش‌شانسی بزرگ است. چه ثروتی از این بالاتر که به سفری برویم که ما را درباره‌ی جهان واقعی، آگاه‌تر سازد؟!



6- سفر برای ما، مجموعه‌ای از خاطرات باقی می‌گذارد که بعدها می‌توانیم به‌صورت داستان‌های آموزنده نقل‌شان کنیم

مگر می‌شود که دوست نداشته باشیم که بتوانیم برای دوستان و خانواده، داستان‌هایی عجیب از تجربیات متحورانه‌مان نقل کنیم؟! از طرفی، بسیاری از ما شنیدن چنین داستان‌هایی را دوست داریم. داستان‌هایی که توسط افراد شوخ، قابل تحسین و الهام‌بخش نقل می‌شوند. بهرحال، علاقمندی طبیعی ما به خودمان، باعث می‌شود مایل باشیم که در ما جنبه‌ای تحسین‌آمیز از نظر دیگران، وجود داشته‌باشد و همگان، زبان به ستایش ما بگشایند.

یکی از بهترین راه‌های رسیدن به این هدف، مسافرت است. افتتاح یک حساب فردی مملو از داستان‌های شیرین و جذاب، جایزه‌ای است که نصیب افرادی می‌شود که راضی می‌شوند تا مقداری از حساب بانکی‌شان را صرف مسافرت‌های‌شان کنند!

اخبار مرتبط:


10 نشانه گردش خون ضعیف در بدن

ورزش کردن، ترک سیگار،و متناسب تر شدن بدن همگی می توانند به بهبود گردش خون کمک کنند. اگر فکر می کنید مشکلی در گردش خون دارید، هرگز نترسید.

10 نشانه گردش خون ضعیف در بدن

نشانه های گردش خون ضعیف

ورزش کردن، ترک سیگار،و متناسب تر شدن بدن همگی می توانند به بهبود گردش خون کمک کنند. اگر فکر می کنید مشکلی در گردش خون دارید، هرگز نترسید.

در اینجا لیستی از علائم هشداردهنده که نشان می دهد بدن تان ممکن است جریان خون مناسب را نداشته باشد برای تان می آوریم.

رنگ پریدگی پوست

اگر نوک انگشتان دست و پای تان شروع کرده است به کبود شدن، این احتمال وجود دارد که جریان خون ضعیفی داشته باشید. این بیماری به نام سیانوز شناخته شده و می تواند سبب کوفتگی همراه با کبودی انگشتان شود.

منتظر نمانید تا این رنگ، بیشتر شود، حتی اگر این رنگ، در دست ها و پاهای تان کم رنگ و خفیف باشد. این حالت می تواند دلالت بر شروع بیماری قلبی مادرزادی در نوزادان داشته باشد و باید به محض ظاهر شدن علائم، جدی گرفته شود.

پاهای متورم

وقتی سیستم گردش خون ضعیف می شود، خون در دست ها و پاها جمع می شود، زیرا برای قلب دشوارتر خواهد بود که آن را به قلب برگرداند. در نتیجه خون کمتری برای سایر نواحی بدن باقی می ماند. این تورم که به نام ادم یا خیز شناخته می شود، اغلب با یک آزمایش ساده قابل تشخیص است.

ناحیه متورم را با یک انگشت فشار دهید، پنج ثانیه نگه دارید و رها کنید؛ اگر فرورفتگی در پوست بادکرده تان بوجود آمد، به احتمال زیاد دلیلی برای ادم است. یعنی، اگر متوجه شدید دست ها یا پاهای شما متورم شده اند، به جای خودتشخیصی با پزشک مشورت کنید.


مشکلات گوارشی

یبوست و دل پیچه ناخوشایند هستند و می توانند نشانگر گردش خون ضعیف باشند. اگر به دنبال توجیهی برای ناراحتی گوارشی تان هستید، مشکل گردش خون را هم مدنظر داشته و بررسی کنید. جریان خون ضعیف باعث کاهش تامین موادمغذی و اکسیژن مورد نیاز بدن می شود و کاهش سرعت گوارش هم یکی از راه هایی است که بدن برای غلبه بر این حالت آن را در پیش می گیرد.

چون کبد، خون کم و کمتری را دریافت می کند، ممکن است اشتهای تان را هم از دست بدهید. اگر متوجه شدید این اتفاق برای تان افتاده، سعی کنید در طول روز، به طور منظم غذا بخورید تا مواد مورد نیاز بدن تان را تا جایی که ممکن است تامین نمایید.


ریزش مو

مانند سایر علائم ضعف گردش خون، وقتی مواد مغذی و اکسیژن کافی به پیاز مو نرسد، موجب ریزش آن می گردد. هرچند دلایل زیادی برای ریزش مو وجود دارد، اما اگر همراه با علامت دیگری که در این مطلب آمده باشد، دلیل خوبی است تا وضعیت گردش خون تان را بررسی کنید.

مطالعه ای اخیر که در ژاپن انجام شده نشان داد، گردش خون در پوست سر مردان جوانی که الگوی طاسی مردانه در آنها تشخیص داده شد، تقریبا 2.6 کمتر از آنهایی بوده که در گروه کنترل قرار داشتند.


خستگی و کم توانی

گردش خون ضعیف می تواند روی مغزتان هم مانند سایر اندام ها تاثیر بگذارد. احساس خستگی و گیجی و سردردهای مکرر می تواند نشاندهنده کاهش جریان خون به سمت مغزتان باشد. اگر می بینید زمان هایی که انتظارش را ندارید خسته و گیج و منگ هستید، ممکن است نتیجه مشکلی در گردش خون باشد.

البته مانند سایر علل گفته شده در این مطلب، کم انرژی بودن هم می تواند علامت طیف گسترده ای از بیماری ها باشد، ولی اگر سایر علائم وجود داشتند، باید این حالت را به عنوان نشانه ای از گردش خون ضعیف در نظر گرفت.


دست و پاهای سرد

احساس مداوم سرما در دست و پا، نشانه بارز اشکال در گردش خون می باشد. این بیماری که به آن رینود می گویند، شامل تنگ شدن سرخرگ ها در دست ها و پاهاست و می تواند منجر به جریان خون ناکافی در سراسر بدن شود. گردش خون ضعیف، روی نواحی که از قلب فاصله بیشتری دارند و نیز بینی، لب ها، نوک سینه و گوش ها هم تاثیر می گذارد.


بی حسی مکرر

وقتی دست یا پا برای مدت طولانی تحت فشار باشد و بخواهید حرکتش دهید، طبیعی است که بی حسی و کرختی را تجربه کنید. اگر این احساس ادامه پیدا کند و نتوانید دلیل خارجی خاصی برایش پیدا کنید، ممکن است نتیجه مشکلی در گردش خون باشد. اگر دلیل اصلی آن واقعا گردش خون نامناسب باشد، این کرختی در دست ها و پاها بیشتر از سایر قسمت ها قابل مشاهده است.


ضربان در دست و پا

وقتی جریان خون به راحتی معمول صورت نگیرد، ممکن است انواع گوناگون ناراحتی ها را تجربه کنید. ضربان و تپش در دست یا پا، یعنی احساس ضربات مکرر و ریتمیک در بازوها یا پاها همراه با گزگز شدن یا گرفتگی عضله می تواند یکی از این علائم باشد. این ضربان ها در دست و پا ممکن است با سوزش هم همراه باشد. نیازی به گفتن نیست که مشکل گردش خون اغلب ناخوشایند و آزاردهنده است. از خودتان مراقبت کنید و علائم را نادیده نگیرید.


کم اشتهایی

کم کاری کبد نتیجه گردش خون ضعیف است. وقتی عملکرد کبدتان ناقص باشد، ممکن است اشتها و میل تان به غذا کمتر شود. همراه با این علامت معمولا پوست هم بی روح و مات به نظر می رسد که نشاندهنده کاهش جریان خون به سمت کبد است.

همان طور که قبلا گفته شد، اگر اشتهای تان کم شود، اولین قدم تان باید این باشد که مطمئن شوید بدن تان مواد مغذی لازم را دریافت می کند. خوردن آب میوه ها و سبزیجات حتی وقتی گرسنه نیستید، راهی است بسیار خوب تا مطمئن شوید مواد مغذی فراوانی دریافت می کنید.


ضعف حافظه

یادتان نمی آید کلیدها را کجا گذاشته اید؟ این احتمال وجود دارد که اشتباهات مکرر حافظه تان به دلیل گردش خون نامناسب باشد. اگر واقعا علتش همین باشد، همچنین ممکن است متوجه شوید برای یادآوری اطلاعات و یا واکنش به یک محرک، به زمان بیشتری از حد طبیعی نیاز دارید. همچنین شاید این احساس را داشته باشید که افکارتان درهم برهم و نامشخص است تا روشن و مشخص.

اگر چنین است، نترسید، اما در نظر داشته باشید که می تواند دلیل وجود مشکل در گردش خون تان باشد. گردش خون ضعیف می تواند در اثر بسیاری از بیماری های پنهان باشد. اگر دیدید هر کدام از این علائم بالا را دارید، به پزشک مراجعه کنید تا بیماری تان کنترل شود.


10 نشانه گردش خون ضعیف در بدن

ورزش کردن، ترک سیگار،و متناسب تر شدن بدن همگی می توانند به بهبود گردش خون کمک کنند. اگر فکر می کنید مشکلی در گردش خون دارید، هرگز نترسید.

10 نشانه گردش خون ضعیف در بدن

نشانه های گردش خون ضعیف

ورزش کردن، ترک سیگار،و متناسب تر شدن بدن همگی می توانند به بهبود گردش خون کمک کنند. اگر فکر می کنید مشکلی در گردش خون دارید، هرگز نترسید.

در اینجا لیستی از علائم هشداردهنده که نشان می دهد بدن تان ممکن است جریان خون مناسب را نداشته باشد برای تان می آوریم.

رنگ پریدگی پوست

اگر نوک انگشتان دست و پای تان شروع کرده است به کبود شدن، این احتمال وجود دارد که جریان خون ضعیفی داشته باشید. این بیماری به نام سیانوز شناخته شده و می تواند سبب کوفتگی همراه با کبودی انگشتان شود.

منتظر نمانید تا این رنگ، بیشتر شود، حتی اگر این رنگ، در دست ها و پاهای تان کم رنگ و خفیف باشد. این حالت می تواند دلالت بر شروع بیماری قلبی مادرزادی در نوزادان داشته باشد و باید به محض ظاهر شدن علائم، جدی گرفته شود.

پاهای متورم

وقتی سیستم گردش خون ضعیف می شود، خون در دست ها و پاها جمع می شود، زیرا برای قلب دشوارتر خواهد بود که آن را به قلب برگرداند. در نتیجه خون کمتری برای سایر نواحی بدن باقی می ماند. این تورم که به نام ادم یا خیز شناخته می شود، اغلب با یک آزمایش ساده قابل تشخیص است.

ناحیه متورم را با یک انگشت فشار دهید، پنج ثانیه نگه دارید و رها کنید؛ اگر فرورفتگی در پوست بادکرده تان بوجود آمد، به احتمال زیاد دلیلی برای ادم است. یعنی، اگر متوجه شدید دست ها یا پاهای شما متورم شده اند، به جای خودتشخیصی با پزشک مشورت کنید.


مشکلات گوارشی

یبوست و دل پیچه ناخوشایند هستند و می توانند نشانگر گردش خون ضعیف باشند. اگر به دنبال توجیهی برای ناراحتی گوارشی تان هستید، مشکل گردش خون را هم مدنظر داشته و بررسی کنید. جریان خون ضعیف باعث کاهش تامین موادمغذی و اکسیژن مورد نیاز بدن می شود و کاهش سرعت گوارش هم یکی از راه هایی است که بدن برای غلبه بر این حالت آن را در پیش می گیرد.

چون کبد، خون کم و کمتری را دریافت می کند، ممکن است اشتهای تان را هم از دست بدهید. اگر متوجه شدید این اتفاق برای تان افتاده، سعی کنید در طول روز، به طور منظم غذا بخورید تا مواد مورد نیاز بدن تان را تا جایی که ممکن است تامین نمایید.


ریزش مو

مانند سایر علائم ضعف گردش خون، وقتی مواد مغذی و اکسیژن کافی به پیاز مو نرسد، موجب ریزش آن می گردد. هرچند دلایل زیادی برای ریزش مو وجود دارد، اما اگر همراه با علامت دیگری که در این مطلب آمده باشد، دلیل خوبی است تا وضعیت گردش خون تان را بررسی کنید.

مطالعه ای اخیر که در ژاپن انجام شده نشان داد، گردش خون در پوست سر مردان جوانی که الگوی طاسی مردانه در آنها تشخیص داده شد، تقریبا 2.6 کمتر از آنهایی بوده که در گروه کنترل قرار داشتند.


خستگی و کم توانی

گردش خون ضعیف می تواند روی مغزتان هم مانند سایر اندام ها تاثیر بگذارد. احساس خستگی و گیجی و سردردهای مکرر می تواند نشاندهنده کاهش جریان خون به سمت مغزتان باشد. اگر می بینید زمان هایی که انتظارش را ندارید خسته و گیج و منگ هستید، ممکن است نتیجه مشکلی در گردش خون باشد.

البته مانند سایر علل گفته شده در این مطلب، کم انرژی بودن هم می تواند علامت طیف گسترده ای از بیماری ها باشد، ولی اگر سایر علائم وجود داشتند، باید این حالت را به عنوان نشانه ای از گردش خون ضعیف در نظر گرفت.


دست و پاهای سرد

احساس مداوم سرما در دست و پا، نشانه بارز اشکال در گردش خون می باشد. این بیماری که به آن رینود می گویند، شامل تنگ شدن سرخرگ ها در دست ها و پاهاست و می تواند منجر به جریان خون ناکافی در سراسر بدن شود. گردش خون ضعیف، روی نواحی که از قلب فاصله بیشتری دارند و نیز بینی، لب ها، نوک سینه و گوش ها هم تاثیر می گذارد.


بی حسی مکرر

وقتی دست یا پا برای مدت طولانی تحت فشار باشد و بخواهید حرکتش دهید، طبیعی است که بی حسی و کرختی را تجربه کنید. اگر این احساس ادامه پیدا کند و نتوانید دلیل خارجی خاصی برایش پیدا کنید، ممکن است نتیجه مشکلی در گردش خون باشد. اگر دلیل اصلی آن واقعا گردش خون نامناسب باشد، این کرختی در دست ها و پاها بیشتر از سایر قسمت ها قابل مشاهده است.


ضربان در دست و پا

وقتی جریان خون به راحتی معمول صورت نگیرد، ممکن است انواع گوناگون ناراحتی ها را تجربه کنید. ضربان و تپش در دست یا پا، یعنی احساس ضربات مکرر و ریتمیک در بازوها یا پاها همراه با گزگز شدن یا گرفتگی عضله می تواند یکی از این علائم باشد. این ضربان ها در دست و پا ممکن است با سوزش هم همراه باشد. نیازی به گفتن نیست که مشکل گردش خون اغلب ناخوشایند و آزاردهنده است. از خودتان مراقبت کنید و علائم را نادیده نگیرید.


کم اشتهایی

کم کاری کبد نتیجه گردش خون ضعیف است. وقتی عملکرد کبدتان ناقص باشد، ممکن است اشتها و میل تان به غذا کمتر شود. همراه با این علامت معمولا پوست هم بی روح و مات به نظر می رسد که نشاندهنده کاهش جریان خون به سمت کبد است.

همان طور که قبلا گفته شد، اگر اشتهای تان کم شود، اولین قدم تان باید این باشد که مطمئن شوید بدن تان مواد مغذی لازم را دریافت می کند. خوردن آب میوه ها و سبزیجات حتی وقتی گرسنه نیستید، راهی است بسیار خوب تا مطمئن شوید مواد مغذی فراوانی دریافت می کنید.


ضعف حافظه

یادتان نمی آید کلیدها را کجا گذاشته اید؟ این احتمال وجود دارد که اشتباهات مکرر حافظه تان به دلیل گردش خون نامناسب باشد. اگر واقعا علتش همین باشد، همچنین ممکن است متوجه شوید برای یادآوری اطلاعات و یا واکنش به یک محرک، به زمان بیشتری از حد طبیعی نیاز دارید. همچنین شاید این احساس را داشته باشید که افکارتان درهم برهم و نامشخص است تا روشن و مشخص.

اگر چنین است، نترسید، اما در نظر داشته باشید که می تواند دلیل وجود مشکل در گردش خون تان باشد. گردش خون ضعیف می تواند در اثر بسیاری از بیماری های پنهان باشد. اگر دیدید هر کدام از این علائم بالا را دارید، به پزشک مراجعه کنید تا بیماری تان کنترل شود.


چگونه پذیرش مرگ را برای خود آسان کنیم؟

همه ما به مرگ فکر می کنیم و هیچ وقت نمی توانیم آن را به نقطه ای در پس ذهنمان برانیم. بعضی از ما آن را خیلی نزدیک احساس می کنیم و بعضی هایمان آن را چنان دور فرض می کنیم که انگار فقط مال همسایه است!

چگونه پذیرش مرگ را برای خود آسان کنیم؟

پذیرش مرگ

بعضی از ما از پشت شیشه کدر و غبار گرفته باورهای نادرست که یادمان داده اند به آن می نگریم و برخی با نگاهی زیبا، آن را در آب و هوای خوش اندیشه مان جای داده ایم و منتظر می مانیم تا در زمانی که نمی دانیم کی است، سراغمان بیاید، ولی چه نگاهی به مرگ درست است و نشان دهنده سلامت روان؟ در این مطلب درباره مرگ و نگاه تیپ های شخصیتی مختلف به آن، از دکتر حامد محمد کنگرانی، روان پزشک و عضو کمیته های روان درمانی و رسانه انجمن روان پزشکان ایران پرسیده ایم.

قبل از اینکه درباره مگر صحبت کنیم می خواهم بدانم نگاه شخصی شما به مرگ چگونه است؟

مرگ واقعیتی است که برای خیلی ها چندان خوشایند نیست اما بیشتر مردم معتقدند حق است و به هر حال سراغ هر آدمی می آید. افراد براساس تیپ شخصیت خود از مکانیسم های دفاعی مختلفی برای کنار آمدن با این پدیده استفاده می کنند.

منظورتان این است که تیپ های شخصیتی مختلف هر کدام نگاه متفاوتی به مرگ دارند؟

می دانید که ما 3 تیپ شخصیتی A، B و C داریم. افراد تیپ A که شخصیت عجیب و غریبی هم دارند و دوری گزین هستند، معمولا ارتباط اجتماعی خوبی برقرار نمی کنند. به همین دلیل نمی توانیم اطلاعات دقیقی در مورد نگاهشان به مقوله مرگ داشته باشیم.

به طور کلی در گروه های شخصیتی مختلف، مکانیسم های دفاعی گاهی خودآگاه و گاهی ناخودآگاه است؛ مثلا افراد گروه A که بیشتر درون گرا هستند و کمتر صحبت می کنند، ممکن است مرگ را پدیده ای که حق است و دیر یا زود برای همه اتفاق می افتد، بدانند و سعی کنند منطقی با آن برخورد کنند. آنها مرگ را می پذیرند ولی درباره آن صحبت نمی کنند که این معمولا به معنای ترس نیست. البته چون افراد این گروه برون ریزی احساس ندارند، نمی توان صددرصد درباه عقایدشان نظر داد.

اما افراد گروه B، هیجانی و برونگرا هستند و خیلی راحت درباره مرگ فکر می کنند. مثلا شخصیت های ضداجتماعی چون معمولا خیلی اهل خطر کردن هستند، به دلیل ویژگی هایی که خیلی وقت ها ذاتی و ژنتیکی است، از خطر کردن نمی ترسند، محافظه کاری کمتری دارند، راحت تر به سمت مرگ می روند و با آن کنار می آیند.

البته از آن طرف شخصیت های مرزی را داریم که به علت تجربه دوره های یاس و افسردگی، خیلی به مرگ می اندیشند و اقدام به خودکشی می کنند. آنها در دوره هایی که چنین حالت هایی را می گذرانند، از مکانیسم «جداسازی» استفاده می کنند و در لحظه، آدم هایی می شوند که از مرگ اصلا نمی هراسند و ممکن است حتی خودکشی کنند. اما افراد خودشیفته، به دلیل اینکه از آسیب دیدن می ترسند و دلشان می خواهد همیشه سالم باشند، در ظاهر سعی می کنند غرور خود را حفظ کنند و بگویند با همه مسائل و حتی مرگ منطقی برخورد می کنند، اما در واقع از آن می ترسند و نمی خواهند بمیرند.

افراد دارای شخصیت نمایشی هم معمولا با مرگ سخت کنار می آیند و دوست ندارند آسیبی ببینند. آنها می خواهند همیشه در حالی که در معرض توجه دیگران هستند، زندگی کنند اما وقتی در موقعیت های سخت قرار می گیرند، دست به خودکشی می زنند. به طور کلی، خودکشی یکی از مسائلی است که می تواند نگاه افراد را به مرگ نشان بدهد.

کلا در افراد گروه B (هیجانی ها) نگاه منطقی به مرگ کمتر داریم و بیشتر نگاه هیجانی، احساسی و ناگهانی نسبت به مرگ دارند. آنها یک نگاه و احساس بیرونی و ظاهری دارند که در صحبت هایشان بروز می دهند و یک نگاه درونی. به طور کلی، شخصیت های نمایشی و مرزی چون افراد تلقین پذیری هستند، ممکن است تحت تاثیر صحبت هایی که در جمع می شود و فضای حاکم، خود را آدم هایی معرفی کنند که خیلی از مرگ می ترسند یا برعکس وانمود کنند اصلا از مرگ نمی ترسند.

و در گروه C، عمده افراد را شخصیت های وسواسی تشکیل می دهند. این اشخاص از مکانیسم خاصی دفاع می کنند؛ آنها می کوشند مسائل منطقی و احساسی را کاملا از هم جدا کنند. افراد با شخصیت های وسواسی، ظاهرا بهتر از دیگران با مرگ کنار می آیند؛ در مجلس ترحیم عزیزانشان خیلی گریه نمی کنند، منطقی برخورد می کنند و می گویند مرگ حق است! آنها دیگران را هم به آرامش دعوت می کنند اما این مکانیسم، ناخودآگاه است و این افراد هیجان ها و حساس های خود را بروز نمی دهند چون نمی خواهند پیش چشم دیگران شکسته به نظر برسند یا نشان دهند تحت تاثیر قرار گرفته اند.

آنها سعی می کنند از مسائل عاطفی و احساسی دور بمانند که آسیب کمتری ببینند. البته کار به اینجا ختم نمی شود؛ متاسفانه، مدتی بعد که حتی ممکن است به یکی- دو ماه هم برسد، به شدت دچار علائم افسردگی و اضطرابی می شوند و سوگ تاخیری در آنها آغاز می شود که عوارض زیادی دارد.

شخصیت های وابسته چطور؟

آنها هم در گروه C قرار می گیرند. افراد با این شخصیت، به علت وابستگی هایشان معمولا از مرگ خوششان نمی آید و سعی می کنند به آن فکر نکنند و اتفاقا به علت ترسی که از نابودی، ضعف و مرگ دارند به فرد برتری می چسبند و هر کاری می کنند تا او را از دست ندهند. علاوه بر اینها شخصیت های اجتنابی هم هستند که از حضور در جمع اجتناب می کنند.

این افراد هم با مرگ خوب کنار نمی آیند. آنها همیشه دلشان می خواهد در گروهی باشند و از طرف اعضای آن حفاظت شوند ولی چون آرامش لازم را برای حضور در جمع ندارند، دچار اضطراب می شوند، با اضطراب و تنهایی دست به گریبانند و این تنهایی باعث می شود همیشه بترسند که نکند در تنهایی بمیرند.

حتما یادگیری و حتی ویژگی های ژنتیکی که به ما به ارث می رسند هم می توانند در احساس ما به مرگ تاثیر داشته باشند؟

شخصیت براساس تئوری های مختلف، 2 قسمت دارد؛ یک قسمت اکتسابی و یک قسمت ژنتیکی. یک بخش از شخصیت، یعنی سرشت و مزاج، ژنتیکی است و به ارث می رسد؛ مثل اینکه چقدر دنبال خطر می رویم یا محافظه کار هستیم. این بخش در نگاه به مرگ هم تاثیر دارد؛ بعضی افراد به طور سرشتی، علاقه زیادی به انجام کارهای هیجان انگیز دارند و دنبال خطر می روند و برخی این ویژگی را ندارند. برخی تنوع طلبند و به علت این ویژگی ممکن است دنبال خطر هم بروند و برخی از موقعیت های خطرناک اجتناب می کنند اما گفتیم برخی ویژگی های شخصیتی اکتسابی اند که با آموزش در وجود ما نهادینه می شوند. این خصایص خودآگاهند و معمولا با عقل و منطق به دست می آیند.

یکی از ویژگی های مهمی که در قسمت اکتسابی شخصیت که به آن کاراکتر یا منش می گوییم، دیگران آن را می بینند و در اثر تربیت شکل می گیرد، «فراخود» است؛ به این معنا که چقدر مسائل را به قدرت و نیرویی بیرونی مربوط می دانیم و چقدر آن را به توانایی های خود ربط می دهیم.

فکر می کنم بیشتر شرقی ها به این فراخود معتقدند، درست است؟

بله، در کشورهای غربی معمولا فراخود پایین است و آنها علت پدیده هایی مثل شکست و پیروزی را به توانایی خودشان ربط می دهند اما در کشورهای شرقی و مذهبی تر، خیلی موضوعات را به تقدیر و سرنوشت و نیرویی برتر مربوط می دانند. این ویژگی، فرد را در برخورد با پیشامدهای منفی مقاوم می کند. مردم کشور ما به طور اکتسابی (ورای نوع شخصیتشان) معتقدند هر اتفاقی که می افتد کار و خواست خداوند است و این مساله در فرهنگ ما هم وجود دارد. ایرانی ها می گویند خدا خواست که فلانی فوت کند، مرگ دست خداست و...

این طرز فکر ایرادی دارد؟

چرا هست ولی ما خیلی بیشتر از دیگر فرهنگ ها آن را ابراز می کنیم. مردم کشورهای غربی هم خداپرست هستند و معتقدند که مرگ و زندگی دست خداوند است اما این اعتقاد و ابراز آن در فرهنگ ما بیشتر است. با توجه به این موضوع قاعدتا باید ترس از مرگ در مردم ما وجود نداشته باشد و خیلی ها هم ادعا می کنند که از مرگ نمی ترسند (آگاهانه) و چیزی برای از دست دادن ندارند و به همه خواسته هایشان رسیده اند اما وقتی به جزییات ژنتیکی ویژگی های روان شناختی که معمولا ناخودآگاه هستند، دقت می کنیم، می بینیم خیلی از این ادعاها فقط در حد حرف هستند چون اکتسابی اند و فرد یاد گرفته که بگوید مرگ حق است و از آن نمی ترسد ولی در جایی که مرگ را در یک قدمی اش حس می کند، ترس سراغش می آید. به همین دلیل هم است که همه هنگام مرگ یاد آن قدرت برتر می افتند و آنهایی که تجربه های نزدیک به مرگ دارند، اعتقادهای مذهبی شان پررنگ تر می شود. آنها کاملا دریافته اند که مرگ از آنچه فکر می کنند، به آنها نزدیک تر است.

این مسائل به مذهب مربوط مب شود ولی در کشور ما فرهنگ با آن کاملا درآمیخته است. پس اعتقاد به فراخود در رویارویی با مساله مرگ می تواند کمک کننده باشد.

بله، اما متاسفانه برخی در این وادی به ورطه افراط می افتند به طوری که وقتی از آنها می پرسیم چرا فلان کار را انجام نمی دهی، نمی گویند سرانجام همه ما مرگ و خاک شدن است پس چرا زحمت زیاد به خودمان بدهیم و فقط عبادت می کنیم در حالی که دین ما، هم برای دنیا و بهتر زیستن در آن برنامه هایی دارد و هم برای آخرت.

باید چه نگاهی به مرگ داشته باشیم که معلوم شود سلامت روان داریم؟ اصلا تعریفی در این باره داریم؟

یک انسان سالم، از تجربه های گذشته اش درس می گیرد اما در زمان حال زندگی می کند و برنامه ریزی دارد. در عین حال به فکر آینده هم است. فکر کردن به مرگ اگر باعث شود فرد از زندگی حال لذت نبرد و مدام نگران آینده باشد، اضطراب، نگرانی و ناامیدی را به دنبال دارد اما فکر نکردن به مرگ هم درست نیست و فرد را از انجام کارهایی که کیفیت زندگی را ارتقا می دهد؛ مثل کارهای خیر و عبادت، باز می دارد.

این افراد مخصوصا وقتی اتفاق ناگهانی ای برایشان می افتد، چون هیچ آمادگی ذهنی ای در مورد مرگ خود یا اطرافیانشان ندارند، به شدت آسیب می بینند. آنها فراخود پایینی دارند و همه چیز را به توانایی هایشان ربط می دهند. برای توصیف حالت روانی طبیعی، شرایط بسیاری را می توان برشمرد؛ مثلا اینکه نگاه فرد به مرگ به گونه ای باشد که در عین حال بتواند با دیگران در ارتباط باشد، به کار و شغل خود بپردازد و دنبال پیشرفت باشد.

کسی که به پیشرفت می اندیشد، باید به آینده امیدوار باشد و برای زمان حال برنامه ریزی کند. فکر کردن افراط گونه به مرگ هم فرد را از تلاش باز می دارد و زندگی را برایش بی معنی جلوه می دهد. پس هم فکر کردن افراط گونه و هم فکر نکردن به مرگ از سلامت روان به دور است.

پس فکر کردن به مرگ در پذیرش از دست دادن اطرافیان هم کمک کننده است. این طور نیست؟

دقیقا، به همین دلیل است که مردم کشور ما با وجود اینکه هنگام از دست رفتن عزیزانشان به شدت عزاداری می کنند، به علت اینکه به خدا اعتقاد دارند، راحت تر آن را می پذیرند مخصوصا کسانی که اعتقاد مذهبی بیشتری دارند. در مذهب ما به این مقوله زیاد پرداخته شده است.

در ادبیات ما هم به مرگ توجه زیادی شده.

بله از یک طرف بزرگان می گویند به فکر مرگ باش و طوری زندگی کن که انگار این آخرین روز زندگی ات است و از سوی دیگر، توصیه می شود از زندگی لذت ببریم و برای سال بعد برنامه ریزی داشته باشیم.

مصداق حدیث حضرت علی (ع)!

بله، فردی که به حدی از ویژگی و توانایی های شخصیتی و اعتقادهای مذهبی رسیده  باشد، می تواند تعادلی بین فکر کردن و فکر نکردن به مرگ برقرار کند. این تعادل، همان سلامت روان است. عملی کردن و نهادینه کردن این دیدگاه در وجودمان خیلی سخت است و اینکه یاد بگیریم چطور و کجا و چه زمانی به مرگ فکر کنیم.

یک علت ترس از مرگ می تواند ناشناخته بودن آن باشد؟

با این سوال دقیقا فلسفه خیام را مطرح کردید؛ از جمله رفتگان این راه دارد/ بازآمده ای کو که به ما گوید راز؟ چه کسی از آن دنیا برگشته که بگوید آنچه چه خبر است؟ فقط می دانیم مرگ، رفتنی است که برگشتی ندارد و باید آدم خوبی باشیم و درست زندگی کنیم. اصلا ناشناخته بودن، باعث ترس و اضطراب می شود و خیلی ها توانایی درک مفهوم و واقعیت مرگ را ندارند.

بعضی از مردم دلشان می خواهد بتوانند نوع مرگشان را انتخاب کنند و برخی مرگ هیجان انگیز در دل آسمان یا در دریا و... را آرزو می کنند. حتی نگاهی فانتزی به آن دارند. اینها کمتر از مرگ می ترسند؟

این کاملا مکانیسم دفاعی است و با توسل به احساسات گرایی و طنز، می خواهند ترس از مرگ را برای خود کمرنگ کنند. مثلا وقتی فردوسی پور در برنامه خندوانه از هیجان انگیز بودن مرگ در حادثه سقوط هواپیما می گفت، به علت ویژگی های هیجانی و برون ریزی او بود. از طرفی، می دانیم او از کسانی است که مکانیسم های دفاعی طنز قوی دارد و در مواقع اضطراب، موضوع را به طنز بر می گرداند. اما منبع ما وحی است و کتاب های آسمانی و تعالیم پیامبران و امامان که به آنها اعتماد داریم.

اگر به شما بگویند می توانید نوع مرگتان را انتخاب کنید، چه می گویید؟ تا به حال به این موضوع فکر کرده اید؟

ترجیح می دهم شب بخوابم و صبح بلند نشوم. هیچ کس مرگ دردناک را دوست ندارد و من هم مرگی بی درد می خواهم. شاید علتش شغلم باشد و اینکه در کشیدن آدم ها را زیاد می بینم. پزشکان چون مرگ زیاد می بینند، می دانند چقدر نزدیک است و به علت ترسی که از مرگ دارند، معمولا سرطان ها در پیشرفته ترین حالت در آنها کشف می شود چون دنبال اینکه بیماری شان تشخیص داده شود، نمی روند و می ترسند تشخیص داده شود. این را هم می دانم که مرگ برای بازمانده ها با هر نوع اعتقادی خیلی سخت تر است و معتقدم اعتقادهای مذهبی باید مرگ را ساده تر و باورپذیرتر کند.

و نترسیم از مرگ، مرگ پایان کبوترنیست، مرگ وارونه یک زنجره نیست، مرگ در ذهن اقاقی جاری است... این شعر را شنیده اید؟ این هم یک مکانیسم دفاعی است؟

بله، اینها تمثیل هایی است که از یک ذهن عرفانی و به خدا نزدیک شده تراوش کرده. سهراب اضطراب مواجهه با مرگ را با این نگاه لطیف کاهش داد. اصلا هنر یک مکانیسم دفاعی است برای کاهش اضطراب ها. خواندن این ابیات به کاهش اضطراب و تغییر دیدگاه نسبت به مرگ کمک می کند.

هفته نامه زندگی مثبت